سينمايي كه داشت رو به زوال مي رفت باچند فيلم دوباره زنده شد و حالا دارد نفس هاي راحتي را مي كشد و سينمايي كه روزي شعار فرهنگ سازي را مي داد. سينمايي تجاري و كليشه اي شد و در جوابي سخت به من گفتند: چه فايدهاي دارد فيلمي كه ساخته شود و ديده نشود پس تو هم بگو سينما خوب سينما گيشه اي است. من سكوت كردم تا جوابي كامل بيابم به خيابان انقلاب رفتم و از تاتر شهر تا ميدان انقلاب قدم زدم و چقدر فيلم گيشه اي را ديدم كه كه كسي جلوي گيشه ي آنها در صف نبود و همين براي من در قدم اول كافي بود تا بفهمم كه فيلم گيشه اي هم شكست تجاري مي خورد پس نبايد فقط فيلم هاي هنري را محكوم به شكست كرد.

نكته اي كه شايان ذكر است و بهانه اي براي سينماي كليشه اي شده طنز است كه بي حد و بي مفهوم است به گونه اي كه حتي به تمسخر گرفتن ارزش ها را در بر داشته ارزش هايي همچون دفاع مقدس و روحانيت و ازدواج و خود را پشت فروش بالاي خود پنهان كردند.

مخاطب ,هميشه قرباني رسانه ها كه در چه در صورت استقبال يا عدم استقبال مقصر شناخته مي شود و مخاطبي كه با هزار اميد به سالن مي آيد تا پيامي را بگيرد و سينما گران با سرگرم كردن او سرش را شيره مي مالند و او را به بيرون از سالن هدايت مي كنند و روزي مخاطب خواهد فهميد و از خود خواهد پرسيد كه آيا صرف اين همه هزينه و زمان فقط براي سرگرمي در دوره اي وقت حكم طلا را دارد صحيح است يا نه؟ و صد در صد راه هايي بهتر و ارزان تر و كم زمان تر براي سرگرمي خود خواهد يافت. و تازه زماني سينما گيشه اي به درد مخاطب مي خورد كه مخاطب فيلمي ديده باشد تا كمي فكر كرده باشد و براي استراحت حتما دست به دامن سينما گيشه خواهد و شد و زندگي مصالمت آميز فيلم هنري و تجاري آغاز خواهد شد. دراين اوضاع كه فيلم هاي هنري ساخته نشده متهم يه شكست هستند و فيلم گيشهاي بد هم هيچ نمره منفي را براي هم نوعان خود نمي آورد و هنوز پرچم سينما ايران در دست فيلمهاي گيشه اي است و با وجود عدم كشف استعداد ها در سينما ايران زماني طول نخواهد كشيد كه دوباره به حال و روز بد بيفتد. وقتي كار گردانان سكوت مي كنند يا به سكوت مجبور مي شوندوقتي هيچ راهي براي نو شدن وجود ندارد وهيچ تلاشي براي استادارد سازي فيلم نامه و سالن و... نمي شود روز مبدا براي سينما ايران فرا مي رسد آن روز سوپاپ اطمينان يعني سينما گيشه اي هم كاري نمي تواند بكنذ و سينما متلاشي مي شود و دل من تنگ خواهد شد براي سالن كه هيچ وقت نبود كه با خيال راحت به داخل آن بروم و فيلمي به معناي فيلم ببينم و به خانه برمي گردم و تلويزيون و ويديو را روشن مي كنم و فيلم بخاطر يك مشت دلار را مبينم و به خودم مي گويم فيلم خوب خوب است و فيلم بد بد.